معنی فارسی intermediateness
B1کیفیت یا وضعیت میانجی، با قرار گرفتن در بین دو موقعیت یا مرحله.
The quality or state of being intermediate.
- OTHER
example
معنی(example):
میانجی بودن این راهحل امکان تنظیمهای آسانتر را فراهم کرد.
مثال:
The intermediateness of the solution allowed for easier adjustments.
معنی(example):
میانجی بودن در طراحی میتواند به نتایج نوآورانهتری منجر شود.
مثال:
Intermediateness in design can lead to more innovative results.
معنی فارسی کلمه intermediateness
:
کیفیت یا وضعیت میانجی، با قرار گرفتن در بین دو موقعیت یا مرحله.