معنی فارسی intermixt
B1مختلط، زمانی که دو یا چند عنصر به هم ترکیب میشوند.
Mixed together; combined in a way that elements influence each other.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
قطعات هنری در نمایش به طور مختلط قرار گرفتند.
مثال:
The art pieces were intermixt on the display.
معنی(example):
سبکهای آنها به طور مختلط برای یک ارائه پویا ترکیب شدند.
مثال:
Their styles were intermixt for a dynamic presentation.
معنی فارسی کلمه intermixt
:
مختلط، زمانی که دو یا چند عنصر به هم ترکیب میشوند.