معنی فارسی intermomentary

B1

به رویدادها یا تغییرات ناگهانی و کوتاه‌مدت در زمان اشاره دارد.

Relating to or occurring in the brief moments between events.

example
معنی(example):

رویدادهای بین‌لحظه‌ای حس تداوم ایجاد کردند.

مثال:

The intermomentary events created a sense of continuity.

معنی(example):

افکار او بین‌لحظه‌ای بودند و به سرعت در حال حرکت بودند.

مثال:

Her thoughts were intermomentary, flowing rapidly.

معنی فارسی کلمه intermomentary

: معنی intermomentary به فارسی

به رویدادها یا تغییرات ناگهانی و کوتاه‌مدت در زمان اشاره دارد.