معنی فارسی interpaved
B1فعل گذشتۀ واژه هموار کردن به معنای اینکه سطحی با مصالح خاص هموار شده است.
Past tense of interpave, meaning that something has already been paved in an interlocking manner.
- VERB
example
معنی(example):
این مسیر تابستان گذشته هموار شده بود.
مثال:
The path was interpaved last summer.
معنی(example):
آنها این منطقه را قبل از رویداد هموار کرده بودند.
مثال:
They had interpaved the area before the event.
معنی فارسی کلمه interpaved
:
فعل گذشتۀ واژه هموار کردن به معنای اینکه سطحی با مصالح خاص هموار شده است.