معنی فارسی interpervasively
C1به طور گسترده و نفوذ کننده؛ به نوعی که به تمام جنبهها یا جزئیات مربوط میشود.
In a manner that is pervasive; spreading or influencing widely.
- ADVERB
example
معنی(example):
هنرمند به طور نفوذ کننده رنگها را به کار برد تا عمق ایجاد کند.
مثال:
The artist interpervasively applied the colors to create depth.
معنی(example):
این مفهوم به طور نفوذ کننده بر ادبیات مدرن تأثیر میگذارد.
مثال:
The concept interpervasively influences modern literature.
معنی فارسی کلمه interpervasively
:
به طور گسترده و نفوذ کننده؛ به نوعی که به تمام جنبهها یا جزئیات مربوط میشود.