معنی فارسی interpervasive

C1

نفوذ کننده در همه جا؛ به شدت گسترش یافته و حاضر در تمامی نقاط.

Having the quality of spreading widely; pervasive.

example
معنی(example):

طبیعت نفوذ کننده تکنولوژی بر همه جنبه‌های زندگی تأثیر می‌گذارد.

مثال:

The interpervasive nature of technology affects every aspect of life.

معنی(example):

نفوذ جامع او در سرتاسر سازمان احساس شد.

مثال:

Her interpervasive influence was felt across the organization.

معنی فارسی کلمه interpervasive

: معنی interpervasive به فارسی

نفوذ کننده در همه جا؛ به شدت گسترش یافته و حاضر در تمامی نقاط.