معنی فارسی interpervaded

B2

نفوذ کردن در یکدیگر، ترکیب شدن یا درهم آمیختن، به ویژه در مورد عناصر مختلف.

To spread throughout something; to permeate.

example
معنی(example):

طعم‌ها در غذا نفوذ کردند و طعمی منحصر به فرد ساختند.

مثال:

The flavors interpervaded the dish, creating a unique taste.

معنی(example):

موضوع در کل کتاب نفوذ کرده و آن را یکپارچه کرده است.

مثال:

The theme interpervaded the entire book, making it cohesive.

معنی فارسی کلمه interpervaded

: معنی interpervaded به فارسی

نفوذ کردن در یکدیگر، ترکیب شدن یا درهم آمیختن، به ویژه در مورد عناصر مختلف.