معنی فارسی interradiating

B1

عملی که در آن تابش یا رفتار انرژی بین چندین منبع صورت می‌گیرد.

Acting in a manner that involves radiating among or between multiple sources.

example
معنی(example):

آن‌ها به‌صورت میان‌تابی برای ایجاد یک جامعه قوی‌تر فعالیت می‌کنند.

مثال:

They are interradiating to develop a stronger community.

معنی(example):

تکنیک‌های میان تابش می‌توانند کارایی سیستم‌ها را بهبود بخشند.

مثال:

Interradiating techniques can improve the efficiency of systems.

معنی فارسی کلمه interradiating

:

عملی که در آن تابش یا رفتار انرژی بین چندین منبع صورت می‌گیرد.