معنی فارسی interradiated

B2

حالتی که در آن تابش یا انتشار نور یا انرژی بین چندین منبع وجود دارد.

Having been radiated or spread among various rays or sources.

example
معنی(example):

عناصر میان تابش، بعد جدیدی به اثر هنری افزود.

مثال:

The interradiated elements brought a new dimension to the art piece.

معنی(example):

سیستم‌های میان تابش معمولاً می‌توانند عملکرد را بهبود بخشند.

مثال:

Interradiated systems can often enhance performance.

معنی فارسی کلمه interradiated

:

حالتی که در آن تابش یا انتشار نور یا انرژی بین چندین منبع وجود دارد.