معنی فارسی interregent

B2

جانشین، فردی که به طور موقت مقام رهبری یا سلطنت را در زمان عدم حضور فرد اصلی بر عهده می‌گیرد.

A person who governs a state for a period during which the usual government authority is absent.

example
معنی(example):

یک جانشین می‌تواند به جای پادشاهی که حاضر نیست، حکومت کند.

مثال:

An interregent can govern in place of a king who is not present.

معنی(example):

در دوره جانشینی، کشور تغییرات قابل توجهی را تجربه کرد.

مثال:

During the interregent period, the country experienced significant changes.

معنی فارسی کلمه interregent

: معنی interregent به فارسی

جانشین، فردی که به طور موقت مقام رهبری یا سلطنت را در زمان عدم حضور فرد اصلی بر عهده می‌گیرد.