معنی فارسی interrogee

B2

شخصی که تحت بازجویی قرار می‌گیرد.

A person who is being interrogated.

example
معنی(example):

شخصی که مورد بازجویی قرار می‌گرفت در طول جلسه بازجویی عصبی بود.

مثال:

The interrogee was nervous during the questioning session.

معنی(example):

هر بازجویی حق داشتن وکیل دارد.

مثال:

Every interrogee has the right to legal representation.

معنی فارسی کلمه interrogee

: معنی interrogee به فارسی

شخصی که تحت بازجویی قرار می‌گیرد.