معنی فارسی interruptingly
B1به حالت قطع و وصل، به طرز صحبت یا عمل اشاره دارد که مانع از جریان عادی میشود.
In a manner that causes interruptions.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در طول بحث به طور قطع و وصل صحبت کرد.
مثال:
She spoke interruptingly during the discussion.
معنی(example):
تماس به طور قطع و وصلی آمد در حالی که من مشغول کار بودم.
مثال:
The call came in interruptingly while I was working.
معنی فارسی کلمه interruptingly
:
به حالت قطع و وصل، به طرز صحبت یا عمل اشاره دارد که مانع از جریان عادی میشود.