معنی فارسی intersaluted

B1

عملی از سلام کردن متقابل در یک موقعیت خاص.

Greeted each other mutually, typically in a formal context.

example
معنی(example):

آنها در جشنواره با شور و شوق به هم سلام کردند.

مثال:

They intersaluted at the festival with enthusiasm.

معنی(example):

رهبران به عنوان نشانه‌ای از احترام به یکدیگر سلام کردند.

مثال:

The leaders intersaluted as a sign of respect.

معنی فارسی کلمه intersaluted

: معنی intersaluted به فارسی

عملی از سلام کردن متقابل در یک موقعیت خاص.