معنی فارسی interstage

B1

منطقه‌ای در سیستم‌هایی که دارای چندین مرحله هستند.

A section in systems that contain multiple stages, often related to engineering.

example
معنی(example):

محل جدایی راکت در حین پرتاب طراحی شده بود.

مثال:

The interstage of the rocket was designed to separate during launch.

معنی(example):

مهندسان بر روی بهبود مکانیزم جداسازی تمرکز کردند.

مثال:

Engineers focused on improving the interstage mechanism.

معنی فارسی کلمه interstage

: معنی interstage به فارسی

منطقه‌ای در سیستم‌هایی که دارای چندین مرحله هستند.