معنی فارسی intersshot

B1

عکسی که در آن چند زاویه یا رویداد به صورت همزمان ثبت می‌شود.

A photograph that captures multiple angles or events simultaneously.

example
معنی(example):

عکاس یک عکس بینابینی از رویداد گرفت.

مثال:

The photographer captured an intersshot of the event.

معنی(example):

یک عکس بینابینی می‌تواند جزئیات پنهان یک عکس را فاش کند.

مثال:

An intersshot can reveal hidden details in a photo.

معنی فارسی کلمه intersshot

: معنی intersshot به فارسی

عکسی که در آن چند زاویه یا رویداد به صورت همزمان ثبت می‌شود.