معنی فارسی intersqueezed

B1

فشردن و جا دادن اجزا به طور محکم و متراکم.

To insert or compress items tightly together.

example
معنی(example):

مکانیک اجزا را به گونه‌ای فشرده کرد که به طور محکم جا شوند.

مثال:

The mechanic intersqueezed the components to fit them tightly.

معنی(example):

او کتاب‌ها را بر روی قفسه به گونه‌ای فشرده کرد تا فضا را ذخیره کند.

مثال:

She intersqueezed the books on the shelf to save space.

معنی فارسی کلمه intersqueezed

: معنی intersqueezed به فارسی

فشردن و جا دادن اجزا به طور محکم و متراکم.