معنی فارسی intersqueeze
B1فشردن یا تحت فشار قرار دادن عناصری در بین یکدیگر.
To squeeze between or among other items.
- VERB
example
معنی(example):
اسفنجها را فشرده کنید تا آب اضافی خارج شود.
مثال:
Intersqueeze the sponges to remove excess water.
معنی(example):
شما باید فشرده کنید تا اطمینان حاصل شود که تمام اجزا به درستی جا میشوند.
مثال:
You need to intersqueeze to ensure all items fit properly.
معنی فارسی کلمه intersqueeze
:
فشردن یا تحت فشار قرار دادن عناصری در بین یکدیگر.