معنی فارسی intersprinkled
B1به طور خاص، به مواردی اشاره دارد که در آن عناصری به طور متناوب در بین هم قرار گرفتهاند.
Sprinkled or scattered among different elements.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کیک با انواع مختلف آجیل پراکنده شده بود.
مثال:
The cake was intersprinkled with different types of nuts.
معنی(example):
گلهای باغ با رنگهای مختلف پراکنده شده بودند.
مثال:
The garden flowers were intersprinkled with colors.
معنی فارسی کلمه intersprinkled
:
به طور خاص، به مواردی اشاره دارد که در آن عناصری به طور متناوب در بین هم قرار گرفتهاند.