معنی فارسی intersprinkle
B1پاشیدن یا پراکنده کردن مواد به صورت متناوب و منظم، به ویژه در پخت و پز.
To sprinkle among or between; to distribute in a scattered manner.
- VERB
example
معنی(example):
شخص سرآشپز نمک و فلفل را به طور پراکنده روی غذا میپاشد.
مثال:
The chef will intersprinkle salt and pepper on the dish.
معنی(example):
میتوانید گیاهان معطر را به طور پراکنده برای طعم بیشتر بپاشید.
مثال:
You can intersprinkle herbs for added flavor.
معنی فارسی کلمه intersprinkle
:
پاشیدن یا پراکنده کردن مواد به صورت متناوب و منظم، به ویژه در پخت و پز.