معنی فارسی intervaled

B1

برای مشخص کردن توقف یا فاصله‌های زمانی بین فعالیت‌ها به کار می‌رود.

Used to indicate pauses or breaks between activities.

example
معنی(example):

کنسرت با استراحت‌های کوتاه برای تماشاگران وقفه‌دار بود.

مثال:

The concert was intervaled with short breaks for the audience.

معنی(example):

بحث‌های مختلف در طول سمینار وقفه‌دار بودند.

مثال:

Various talks were intervaled throughout the seminar.

معنی فارسی کلمه intervaled

: معنی intervaled به فارسی

برای مشخص کردن توقف یا فاصله‌های زمانی بین فعالیت‌ها به کار می‌رود.