معنی فارسی intervenience
B1مداخله، عمل یا فرآیند دخالت در یک وضعیت یا مسأله.
The act of intervening or the process of taking action in a situation.
- NOUN
example
معنی(example):
مداخله دولت برای تضمین ایمنی ضروری بود.
مثال:
The intervenience of the government was necessary to ensure safety.
معنی(example):
مداخله در آموزش کودکان پیش از دبستان می‌تواند به نتایج بهتری منجر شود.
مثال:
Intervenience in early childhood education can lead to better outcomes.
معنی فارسی کلمه intervenience
:
مداخله، عمل یا فرآیند دخالت در یک وضعیت یا مسأله.
