معنی فارسی interveniency
B2مداخله، عمل مداخله در موضوعات مختلف برای ایجاد تغییر.
The quality or state of intervening, especially in social contexts.
- NOUN
example
معنی(example):
مداخله در مسائل اجتماعی می‌تواند به تغییرات معنادار منجر شود.
مثال:
Interveniency in social issues can lead to meaningful change.
معنی(example):
مفهوم مداخله در حل تعارض اهمیت دارد.
مثال:
The concept of interveniency is important in conflict resolution.
معنی فارسی کلمه interveniency
:
مداخله، عمل مداخله در موضوعات مختلف برای ایجاد تغییر.
