معنی فارسی interventionism
B1مداخلهگرایی، اعتقاد یا سیاستی که بر اساس آن یک دولت در امور داخلی یا خارجی دیگر کشورها مداخله میکند.
The practice or policy of intervening, especially in foreign affairs.
- NOUN
example
معنی(example):
سیاست مداخلهگرایی میتواند به نتایج مثبت و منفی منجر شود.
مثال:
The policy of interventionism can lead to both positive and negative outcomes.
معنی(example):
مداخلهگرایی اغلب بحثهایی درباره نقشهای دولتی به وجود میآورد.
مثال:
Interventionism often sparks debates about government roles.
معنی فارسی کلمه interventionism
:
مداخلهگرایی، اعتقاد یا سیاستی که بر اساس آن یک دولت در امور داخلی یا خارجی دیگر کشورها مداخله میکند.