معنی فارسی intervent

B1

مداخله کردن، وارد عمل شدن به منظور تغییر یک وضعیت یا فرآیند.

To take a step in order to change a situation or influence an event.

example
معنی(example):

پزشک تصمیم گرفت در درمان بیمار مداخله کند.

مثال:

The doctor decided to intervent in the patient's treatment.

معنی(example):

بعضی اوقات لازم است که در مواقع خطر به مداخله بپردازیم.

مثال:

It is sometimes necessary to intervent when safety is at risk.

معنی فارسی کلمه intervent

: معنی intervent به فارسی

مداخله کردن، وارد عمل شدن به منظور تغییر یک وضعیت یا فرآیند.