معنی فارسی intervenor
B1طرف مداخلهکننده، فرد یا سازمانی که در یک فرآیند قانونی یا اداری برای حمایت از حقوق طرفین دیگر شرکت میکند.
One who intervenes in a legal proceeding, typically to support the interests of a party.
- NOUN
example
معنی(example):
طرف مداخلهکننده در طول دادگاه بینشهای ارزشمندی ارائه داد.
مثال:
The intervenor provided valuable insights during the trial.
معنی(example):
به عنوان یک طرف مداخلهکننده، او منافع جامعه را نمایندگی کرد.
مثال:
As an intervenor, she represented the community's interests.
معنی فارسی کلمه intervenor
:
طرف مداخلهکننده، فرد یا سازمانی که در یک فرآیند قانونی یا اداری برای حمایت از حقوق طرفین دیگر شرکت میکند.