معنی فارسی intervolution
B1تداخل یا پیچش دو یا چند چیز که بر هم تأثیر میگذارند.
The act of twisting or intertwining, typically referring to processes involving interaction.
- OTHER
example
معنی(example):
تداخل پارچهها الگوی منحصر به فردی ایجاد کرد.
مثال:
The intervolution of the fabrics created a unique pattern.
معنی(example):
تداخل ایدهها منجر به یک بحث سازنده شد.
مثال:
The intervolution of ideas led to a productive discussion.
معنی فارسی کلمه intervolution
:
تداخل یا پیچش دو یا چند چیز که بر هم تأثیر میگذارند.