معنی فارسی intervolve

B1

به هم بافتن یا در هم گنجاندن.

To involve or engage in a mutual intertwining or interaction.

example
معنی(example):

این دو داستان برای آشکار کردن معنای عمیق‌تر به هم مرتبط می‌شوند.

مثال:

The two stories intervolve to reveal a deeper meaning.

معنی(example):

ما افکارمان را برای حل مشکل با هم مرتبط می‌کنیم.

مثال:

We intervolve our thoughts to solve the problem together.

معنی فارسی کلمه intervolve

: معنی intervolve به فارسی

به هم بافتن یا در هم گنجاندن.