معنی فارسی interwarred
B1درگیری یا جنگ بین دو یا چند طرف.
Engaged in warfare between different groups or nations.
- VERB
example
معنی(example):
ملتها به جنگهای داخلی مشغول بودند که منجر به تغییرات قابل توجهی شد.
مثال:
The nations interwarred, leading to significant changes.
معنی(example):
طی دههها، مناطق به جنگهای داخلی مشغول بودند که بر سیاست جهانی تأثیر گذاشت.
مثال:
For decades, the regions interwarred, affecting global politics.
معنی فارسی کلمه interwarred
:
درگیری یا جنگ بین دو یا چند طرف.