معنی فارسی intoxicator

B1

ماده‌ای که باعث مستی یا گیجی شود.

A substance that causes intoxication.

example
معنی(example):

الکل یک مسموم‌کننده رایج در بسیاری از فرهنگ‌هاست.

مثال:

Alcohol is a common intoxicator in many cultures.

معنی(example):

برخی گیاهان می‌توانند به عنوان یک مسموم‌کننده طبیعی عمل کنند.

مثال:

Certain plants can act as a natural intoxicator.

معنی فارسی کلمه intoxicator

: معنی intoxicator به فارسی

ماده‌ای که باعث مستی یا گیجی شود.