معنی فارسی intraterritorial
B1مربوط به حقوق یا مسئولیت‌هایی که در داخل یک قلمرو خاص وجود دارد.
Relating to rights or responsibilities that exist within a specific territory.
- OTHER
example
معنی(example):
حقوق اینتراترریتریالی شهروندان توسط قانون محافظت می‌شود.
مثال:
The intraterritorial rights of citizens were protected by law.
معنی(example):
مناظره بر روی سیاست‌های اینتراتریتریال و پیامدهای آن‌ها تمرکز داشت.
مثال:
The debate centered on intraterritorial policies and their implications.
معنی فارسی کلمه intraterritorial
:مربوط به حقوق یا مسئولیت‌هایی که در داخل یک قلمرو خاص وجود دارد.
