معنی فارسی intravesical
B2مرتبط با فضای درون مثانه و روشهای درمانی که در آنجا انجام میشود.
Pertaining to the interior of the bladder.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این روش شامل تجویز دارو بهصورت درونپیشابی بود.
مثال:
The procedure involved an intravesical administration of the medication.
معنی(example):
درمانهای درونپیشابی برای بیماریهای مثانه میتوانند مؤثر باشند.
مثال:
Intravesical treatments can be effective for bladder diseases.
معنی فارسی کلمه intravesical
:
مرتبط با فضای درون مثانه و روشهای درمانی که در آنجا انجام میشود.