معنی فارسی inturned
B1به حالتی اشاره دارد که در آن لبه یا طرف یک شیء به سمت داخل برگردانده میشود.
Referring to a state in which an edge or side of an object is turned inward.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
لبه داخل شده پارچه، به لباس ظاهری مرتب بخشید.
مثال:
The inturned edge of the fabric gave the dress a neat finish.
معنی(example):
او طراحی داخل شده سفالگری را تحسین کرد.
مثال:
He admired the inturned design of the pottery.
معنی فارسی کلمه inturned
:
به حالتی اشاره دارد که در آن لبه یا طرف یک شیء به سمت داخل برگردانده میشود.