معنی فارسی inuredness

B1

حالت یا کیفیت عادت کردن به چیزی سخت و دردناک.

The state of being accustomed to something, typically painful or difficult.

example
معنی(example):

عدم حساسیت او به درد، او را به رقیبی سرسخت تبدیل کرد.

مثال:

His inuredness to pain made him a tough competitor.

معنی(example):

سال‌ها سختی باعث شد که او به سختی بی‌حس شود.

مثال:

Years of hardship led to her inuredness to hardship.

معنی فارسی کلمه inuredness

: معنی inuredness به فارسی

حالت یا کیفیت عادت کردن به چیزی سخت و دردناک.