معنی فارسی inversed
B1موضوعی که به حالت برعکس یا معکوس درآمده است.
Having been reversed or turned into the opposite.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
معادله معکوسشده یک راهحل جدید ارائه کرد.
مثال:
The inversed equation provided a new solution.
معنی(example):
پس از معکوس شدن، تابع رفتار متفاوتی را نشان داد.
مثال:
After being inversed, the function showed different behavior.
معنی فارسی کلمه inversed
:
موضوعی که به حالت برعکس یا معکوس درآمده است.