معنی فارسی invertedly
B1بهطور وارونه یا به حالت معکوس.
In a manner that is turned upside down or reversed.
- ADVERB
example
معنی(example):
او نقاشی را بهطور وارونه نگه داشت تا پشت آن را بررسی کند.
مثال:
He held the painting invertedly to examine the back.
معنی(example):
متن بهصورت وارونه نوشته شده بود که خواندن آن سخت بود.
مثال:
The text was written invertedly, making it hard to read.
معنی فارسی کلمه invertedly
:
بهطور وارونه یا به حالت معکوس.