معنی فارسی invigoratingly
B1به طرز شادابکننده، به شکل فرحبخش و انرژیدهنده.
In a manner that invigorates or energizes.
- ADVERB
example
معنی(example):
نسیم تازه به طرز شادابکنندهای در دشت وزید.
مثال:
The fresh breeze blew invigoratingly across the meadow.
معنی(example):
او به طرز شادابکنندهای صحبت کرد و همه اطرافش را انگیزه داد.
مثال:
She spoke invigoratingly, motivating everyone around her.
معنی فارسی کلمه invigoratingly
:
به طرز شادابکننده، به شکل فرحبخش و انرژیدهنده.