معنی فارسی ironhandedness
B1سختگیری و استبداد در نگرش یا مدیریت.
The quality of being strict and authoritarian in control.
- NOUN
example
معنی(example):
سختگیریهای رژیم به نارضایتی گستردهای منجر شد.
مثال:
The ironhandedness of the regime led to widespread discontent.
معنی(example):
سختگیری او در رهبری هم مورد تحسین و هم انتقاد قرار گرفت.
مثال:
His ironhandedness in leadership was both admired and criticized.
معنی فارسی کلمه ironhandedness
:
سختگیری و استبداد در نگرش یا مدیریت.