معنی فارسی irrelated
B2غیر مرتبط بودن، به معنای عدم ارتباط یا وابستگی بین دو یا چند چیز.
Not connected or relevant to another thing.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
دادههای ارائهشده به یافتههای مطالعه غیر مرتبط بودند.
مثال:
The data presented were irrelated to the findings of the study.
معنی(example):
داستان او به وقایعی که در اطراف ما در حال وقوع بود، غیر مرتبط به نظر میرسید.
مثال:
Her story felt irrelated to the events that were happening around us.
معنی فارسی کلمه irrelated
:
غیر مرتبط بودن، به معنای عدم ارتباط یا وابستگی بین دو یا چند چیز.