معنی فارسی irrepair
B1به معنای چیزی است که نمیتواند تعمیر یا ترمیم شود.
Not able to be repaired or fixed.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
آسیب به کتاب قدیمی چنان شدید بود که بهنظر میرسید غیرقابل تعمیر است.
مثال:
The damage to the ancient book was so severe that it seemed irrepair.
معنی(example):
پل پس از طوفان در حالتی غیرقابل تعمیر باقی ماند.
مثال:
The bridge was left in an irrepair condition after the storm.
معنی فارسی کلمه irrepair
:
به معنای چیزی است که نمیتواند تعمیر یا ترمیم شود.