معنی فارسی irreplaceably
B1به طور غیرقابل جایگزین، به شکلی که نمیتوان آن را جایگزین کرد.
In a manner that cannot be replaced.
- ADVERB
example
معنی(example):
او همیشه به طور غیرقابل جایگزینی در قلب من خواهد بود.
مثال:
He will always be irreplaceably in my heart.
معنی(example):
این نقش به طور غیرقابل جایگزینی در تقاضاهایش منحصربفرد است.
مثال:
This role is irreplaceably unique in its demands.
معنی فارسی کلمه irreplaceably
:به طور غیرقابل جایگزین، به شکلی که نمیتوان آن را جایگزین کرد.