معنی فارسی islandy

B1

ویژگی یا طبیعت یک جزیره، شامل خصوصیات جغرافیایی خاص.

Having characteristics typical of an island; often used to describe geography.

example
معنی(example):

این منطقه بسیار جزیره‌ای بود و سواحل زیادی داشت.

مثال:

The area was very islandy with many beaches.

معنی(example):

من فضای جزیره‌ای این مکان را دوست دارم.

مثال:

I love the islandy vibe of this place.

معنی فارسی کلمه islandy

: معنی islandy به فارسی

ویژگی یا طبیعت یک جزیره، شامل خصوصیات جغرافیایی خاص.