معنی فارسی journeywoman

B1

زنی که سفر می‌کند یا در سفر تجربیات خاصی دارد.

A female traveler, especially one who journeys for work or adventure.

example
معنی(example):

زن مسافر تجربیات خود را در مورد سفر تنهایی به اشتراک گذاشت.

مثال:

The journeywoman shared her experiences of traveling alone.

معنی(example):

به عنوان یک زن مسافر، او اغلب به مناطق ناآشنا سفر می‌کرد.

مثال:

As a journeywoman, she often ventured into unfamiliar territories.

معنی فارسی کلمه journeywoman

: معنی journeywoman به فارسی

زنی که سفر می‌کند یا در سفر تجربیات خاصی دارد.