معنی فارسی jugulated

B2

بافت یا عضله‌ای که به صورت جوجوله شده و منقبض قرار دارد.

Describing a muscle or tissue that has been seized or is contracted.

verb
معنی(verb):

To cut the throat of.

example
معنی(example):

عضله جوجوله شده نشانه‌های انقباض را نشان می‌داد.

مثال:

The jugulated muscle exhibited signs of contraction.

معنی(example):

در جراحی، بافت جوجوله شده نیاز به مراقبت دقیق دارد.

مثال:

In surgery, the jugulated tissue needs careful handling.

معنی فارسی کلمه jugulated

: معنی jugulated به فارسی

بافت یا عضله‌ای که به صورت جوجوله شده و منقبض قرار دارد.