معنی فارسی jumblement

B1

ترکیب و بی‌نظمی چیزها به طوری که قابل تشخیص نباشند.

The act of mixing things together in an unclear or confusing way.

example
معنی(example):

ترکیب حروف باعث شد خواندن آن سخت باشد.

مثال:

The jumblement of letters made it hard to read.

معنی(example):

ما در اثر هنری ترکیب رنگ‌ها را متوجه شدیم.

مثال:

We noticed a jumblement of colors in the artwork.

معنی فارسی کلمه jumblement

: معنی jumblement به فارسی

ترکیب و بی‌نظمی چیزها به طوری که قابل تشخیص نباشند.