معنی فارسی keep track of

B1

نظارت و مدیریت اطلاعات یا وقایع، به‌خصوص برای اطمینان از این که همه چیز تحت کنترل است.

To monitor or maintain an awareness of something over time.

example
معنی(example):

مجبورم مخارج خود را دنبال کنم.

مثال:

I need to keep track of my expenses.

معنی(example):

او در حین مطالعه زمان را دنبال می‌کند.

مثال:

He keeps track of the time while studying.

معنی فارسی کلمه keep track of

: معنی keep track of به فارسی

نظارت و مدیریت اطلاعات یا وقایع، به‌خصوص برای اطمینان از این که همه چیز تحت کنترل است.