معنی فارسی keepership

B1

نقش و مسئولیت نگهداری و محافظت از یک مکان یا چیز.

The role or responsibility of keeping or maintaining something.

example
معنی(example):

نگهداری او از باغ باعث شکوفایی آن شد.

مثال:

His keepership of the garden made it flourish.

معنی(example):

نگهداری نقش حیاتی در هر سازمانی دارد.

مثال:

Keepership is a vital role in any organization.

معنی فارسی کلمه keepership

: معنی keepership به فارسی

نقش و مسئولیت نگهداری و محافظت از یک مکان یا چیز.