معنی فارسی kickable
A2اشیائی که میتوان آنها را با پا لگد زد.
That which can be kicked, especially referring to a ball or similar object.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
توپ در این بازی قابل شوت زدن است.
مثال:
The ball is kickable in this game.
معنی(example):
فقط اشیاء قابل شوت زدن در مسابقه مجاز هستند.
مثال:
Only kickable objects are allowed in the match.
معنی فارسی کلمه kickable
:
اشیائی که میتوان آنها را با پا لگد زد.