معنی فارسی kissable

B1

قابل بوسیدن، توصیف شخص یا چیزی که به گونه‌ای است که تمایل به بوسیدنش وجود دارد.

Attractive enough to invite a kiss.

example
معنی(example):

او لبخندی دارد که قابل بوسیدن است.

مثال:

She has a kissable smile.

معنی(example):

گونه‌اش آنقدر قابل بوسیدن بود که همه می‌خواستند او را در آغوش بگیرند.

مثال:

His cheek was so kissable that everyone wanted to give him a hug.

معنی فارسی کلمه kissable

: معنی kissable به فارسی

قابل بوسیدن، توصیف شخص یا چیزی که به گونه‌ای است که تمایل به بوسیدنش وجود دارد.