معنی فارسی kitchenwife

B1

زنی که به امور آشپزخانه و تهیه غذا می‌پردازد.

A woman who manages the kitchen and prepares meals.

example
معنی(example):

زن آشپز غذایی مقوی برای خانواده آماده کرد.

مثال:

The kitchenwife prepared a hearty meal for the family.

معنی(example):

به عنوان یک زن آشپز، او به پخت و پز خود افتخار می‌کرد.

مثال:

As a kitchenwife, she took pride in her cooking.

معنی فارسی کلمه kitchenwife

: معنی kitchenwife به فارسی

زنی که به امور آشپزخانه و تهیه غذا می‌پردازد.