معنی فارسی kitcheny
B1حس یا ویژگی شبیه به آشپزخانه، به طور کلی دلالت بر راحتی و گرمی دارد.
Having characteristics or qualities similar to a kitchen.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طراحی جدید حس آشپزخانهای دارد که باعث میشود آشپزی لذتبخشتر شود.
مثال:
The new design has a kitcheny vibe that makes cooking feel more enjoyable.
معنی(example):
او خانهاش را به گونهای تزئین کرد که حس آشپزخانهای، پر از گرما و راحتی داشته باشد.
مثال:
She decorated her home to give it a kitcheny atmosphere, full of warmth and comfort.
معنی فارسی کلمه kitcheny
:
حس یا ویژگی شبیه به آشپزخانه، به طور کلی دلالت بر راحتی و گرمی دارد.